مديران خوب و برتر رهبري مي‌كنند

رسانه خدمات طراحي و چاپ چاپخانه وب سايت كارت ويزيت انلاين انلاين

مديران خوب و برتر رهبري مي‌كنند

۱۲ بازديد

مديريت همان تصميم‌گيري است -  وظايف اساسي مديران شايسته، تصميم‌گيري صحيح و نظارت شايسته بر اجراي درست تصميمات است، همچنانكه وظايف نيروهاي شايسته، تصميم‌سازي و اجراي درست تصميمات ابلاغ‌شده از سوي مديران.

مديريت همان تصميم‌گيري است؛ وظايف اساسي مديران شايسته، تصميم‌گيري صحيح و نظارت شايسته بر اجراي درست تصميمات است، همچنانكه وظايف نيروهاي شايسته، تصميم‌سازي و اجراي درست تصميمات ابلاغ‌شده از سوي مديران.

همواره از خودم مي‌كنم اين است كه چگونه مي‌توان مديري دوست‌داشتني و مديريت و رياست خوب و توانمندانه صرفا نمي‌تواند يك خصوصيت مادرزادي و يا ژنتيكي باشد و حتما بسياري از كارمندان هم به اين امر واقفند كه كار كردن با يك مدير ناتوان چه تبعاتي به دنبال دارد.هدايت تيم‌هاي سازماني و رهبري آنها به سمت كسب بهترين نتايج طراحي وب سايت - يكي از اهداف كليدي مديريت است. و صد البته پرواضح است كه بويژه در شرايط فعلي فضاي كسب و كار كشور، دستيابي به چنين هدف والايي چندان هم دست‌يافتني و ساده نيست. 

مديري بهتر شويم اشاره مي‌كنم. مديريت علم و هنر برنامه‌ريزي، سازماندهي، هدايت و رهبري، نظارت و كنترل و ايجاد هماهنگي بين منابع مختلف مالي، اطلاعاتي، فيزيكي و خصوصاً منابع انساني شايسته براي نيل به هدفهاي از پيش تعيين شده با عنايت به قوانين و عرف محيط كسب‌و‌كار است.

 لازم به‌ذكر است امروزه برند و خوشنامي سازمان كه دارايي‌هاي نامشهود است نيز جزء ارزشمندترين منابع سازمان مي‌باشد. اما به زبان ساده، مديريت همان تصميم‌گيري است؛ وظايف اساسي مديران شايسته، تصميم‌گيري صحيح و نظارت شايسته بر اجراي درست تصميمات است، همچنانكه وظايف نيروهاي شايسته، تصميم‌سازي و اجراي درست تصميمات ابلاغ‌شده از سوي مديران است.
متخصص در علوم مديريتي، اصولي نه‌گانه براي تبديل شدن به مديري با جايگاه برتر معرفي مي‌كند. درواقع 9 اصل رابينز، پرسشهايي ساده هستند كه مديران توانمند بايد هر از گاهي از خود سوال كنند-
موسسه صاحب‌نام فورچون نيز سال گذشته به منوال سالهاي پيش خود  فهرستي 50 نفره  از مديران شركت‌هاي موفق را اعلام كرد كه هر يك به شكلي توانسته بودند به دستاوردهايي قابل توجه در حوزههاي كاري مرتبط با خود از جمله رشد درآمد شركت، ‌رشد قيمت سهام شركت، تاثيرات فرهنگي و ... دست يابند. موفقيتي كه نصيب اين گروه از مديران شده نكته‌اي قابل توجه در بر دارد و آن‌اينكه عامل اصلي اين شركت‌ها نوآوري، پشتكار و سرسختي مديران اين شركت‌ها در راستاي اهداف خود بوده است. الون ماسك، مديرعامل شركت‌هاي تسلا اسپيس ايكس و سولارسيتي؛ پوني ما، از بنيان‌گذاران و مديرعامل شركت تانسانت؛ آنجلا آرندتس، مديرعامل شركت بوربري؛ ريد هيستينگز و جف بوكس، مديران عامل شركت‌هاي نت فليكس و تايم وارنر؛جف بزوس،بنيان‌گذار و مديرعامل شركت آمازون؛ آكيو تويودا، مديرعامل شركت تويوتا؛ لري پيج، از بنيان‌گذاران و مديرعامل شركت گوگل؛ وارن بافت، رئيس و مديرعامل شركت بركشاير هث وي؛ ريچارد آندرسون، مدير‌عامل شركت دلتا ايرلاينز؛ مارك پاركر، مديرعامل شركت نايك؛ آجاي بانگا،  مديرعامل شركت مستركارت؛ و ... از جمله صدرنشينان اين فهرست هستند. البته هستند مديراني توانمند و كارآفريناني مدير و مدبر در كشور خودمان كه الگويي قابل اتكا در عرصه مديريت به شمار مي‌روند.
درست است كه شايد برخي از روي بخت و اقبال و يا براي مثال وارث كسب‌و‌كاري خانوادگي شده و به صندلي مديريت تكيه زده باشند و شايستگي‌هاي لازم براي مديريت و رهبري را نداشته باشند، اما غالب مديران به‌واسطه كوشش‌ها و سرسختي‌هاي تحسين‌برانگيزشان به اين جايگاه دست يافته‌اند. البته نگفته پيداست كه بسياري از مديران بويژه مديران ايراني، بدون فراگيري مهارتهاي لازم و آموزش و يادگيري مناسب در عرصه مديريت و بدون داشتن آگاهي و تجارب لازم از آنچه بايد انجام دهند، وارد محيط كسب وكار و فضاي پرچالش آن مي‌شوند. البته توانايي‌هاي فوق‌العاده و عملكرد عالي كاركنان نيز متضمن تبديل شدن ايشان به مديراني برجسته و اثرگذار نيست و نبايد آموزش مهارتهاي مديريتي در هر مرحله‌اي ناديده گرفته شود.
تبديل شدن به مديري خوب و اثرگذار مستلزم رعايت نكاتي چند و عزمي جزم است. به اين فكر كنيم كه چگونه مي‌توانيم مديري استثنايي بوده و به حداكثر ظرفيت خود دست يابيم. در ادامه نكاتي ساده را مرور مي‌كنم-يكي از اهداف اصلي مديران حل مسئله است نه مشكل. مشكل در واقع، مسئله‌اي است كه مرز و حدود علل و سرچشمه‌هاي آن براي ما مشخص نيست.  لذا زماني‌كه اطلاعات، دانسته‌ها و آگاهي مديران از عوامل ايجاد كننده يك مسئله كافي نباشد، با مشكل مواجه مي‌شوند. مسئله يك گام از مشكل جلوتر است. مديران خوب مي‌دانند كه مساله گامي فراتر از مشكل است، آنها به‌علاوه ريشه‌هاي موضوعاترا مي‌دانند و به‌همين دليل با مساله روبرو هستند نه مشكل. پس مشكلات حل نمي‌شوند مگر آنكه ابتدا به مسئله تبديل شوند. مديران خوب در سطوح مختلف تصميم‌گيري عملكردي سريع و سنجيده دارند و هرگاه در حين انجام كاري به مساله‌اي برخورد مي‌كنند، به‌جاي نگراني و دلسردي به‌دنبال راه حل مي‌روند.
مديريت به‌نوعي علم تغيير محسوب مي‌شود ولي ايجاد تغييرات شگفت‌انگيز مستلزم آن است كه افكار ذهني خود را تبديل به گامهاي فعال به سمت دستيابي به اهدافمان شكل دهيم. پس كليد موفقيت عمل كردن است. مديران داراي تفكر اجرايي ، عمل‌گرا ، پيرو كار تيمي ، تمام كننده كار و هماهنگ هستند. آنگونه كه ديل كارنگي نيز تاكيد دارد، « هيچ‌گاه نبايد تعلل كرد چرا كه زمان هيچگاه كاملا مناسب نخواهد شد. پس، از جايي كه هستيم و با هر ابزاري كه داريم بايد كارمان را شروع كنيم». آنگونه كه در كتاب چهل گفتار پيرامون ارتقاي مهارتهاي شخصي مي‌خوانيم؛ يك برنامه‌ريزي با جزئيات كامل، توصيه مناسبي براي بنگاه‌هاي كوچك و متوسط نيست. شرايط و فضاي كسب و كار به شدت متلاطم است ، و نمي‌توان با استناد به برنامه‌هاي بلند مدت به اداره‌ي يك بنگاه اقتصادي اميداور بود . در واقع، هيچ كارآفرين و مدير موفقي را سراغ نداريم كه نتيجه‌ي امروزش كاملا منطبق با طرح كسب وكار ديروز او بوده باشد.
پس مديران و كاركنان خوب و شايسته،  زمان اندكي را صرف برنامه‌ريزي كرده و بيشتر به عمل پرداخته و تفكر اجرايي دارند. افراد داراي تفكر اجرايي ، عمل‌گرا ، پيرو كار تيمي ، تمام كننده كار و هماهنگ هستند. البته برنامه‌ريزي از ملزومات مديريت منسجم است و موجب وسعت يافتن ديد و پيوند خوردن گذشته و حال و آينده مي‌گردد و به منزله‌ي پلي در زمان است ، اما اجرا، كليد موفقيت به شمار مي‌رود. انسان‌هاي اجرايي به مراتب  به پيشرفت‌هاي بيشتري به نسبت متفكران و نوابغ ذهني دست مي‌بايند. علاوه بر اين، شم فرصت‌‌يابي و غنيمت شمردن فرصت‌ها و تلفيق آن با ذهنيت اقدام‌گرا، زمينه‌ساز ايجاد تغييرات بسيارمثبت درآينده خواهد بود.
مديران خوب با دورانديشي و آينده‌نگري، همواره چشم‌اندازي از آينده و بويژه آينده‌ي علم مديريت را ترسيم مي‌كنند. ايشان فرصت‌ها را يافته و تهديدات را چاره مي‌كنند. در دهه اخير شاهد تحولات بسياري در عرصه‌هاي مختلف تجاري، سياسي، اقتصادي، فناوري و اجتماعي بوده‌ايم و ماشين توقف‌ناپذير تغيير در عصرآينده نيز با شتابي قابل توجه به پيش خواهد رفت و رهبران كسب‌وكار را با چالش‌هاي تازه‌اي مواجه خواهد ساخت. هرچند كه تغييرات بي‌محابا و با سرعت بسيار رخ مي‌دهند. اما مي‌توان با قوه دورانديشي و آينده‌نگري شرايط را به گونه‌اي كنترل كرده و زمام امور را بدست گرفت.
در واقع، زماني كه انتظار رخ دادن تحولي را نداريم، تغيير مي‌تواند يك تهديد بالقوه باشد و اين مهم ضرورت دورانديشي و انعطاف‌پذيري سازمانها و مديران آنها را خاطرنشان مي‌سازد. اما در مقابل، چنانچه تغيير را به عنوان فرصتي براي بهبود وضعيت، پياده‌سازي ايده‌ها و داشتن دنيايي بهتر در نظر گيريم، آنگاه تغيير به عنوان فرصتي مساعد براي رشد و بالندگي خواهد بود.
مديران خوب براي حل مشكلات احتمالي دورانديش بوده و مطمئن  هستند كه با در نظر داشتن چند راهكار تخصصي و آينده‌انديشانه، هرگز در موارد اضطراري غافلگير نخواهند شد.
4.    مديران خوب اهل تمركز، تخصص و تفويض هوشمندانه اختيارات خود هستند
مديران خوب به اين جمله آنتوني رابينز اعتقادي راسخ داشته و به آن عمل مي‌كنند، «اگر ما همه منابع خود را براي كسب تبحر در يك زمينه خاص متمركز كنيم به قدرت عظيمي دست پيدا مي كنيم.» تمركز؛ تخصص و هوشمندي يكي از شروط سبقت از رقيبان در عرصه تجارت و پيشرفت در امر مديريت است. انتخاب قلمروي فعاليت در كسب‌وكار، به عوامل بسياري از جمله عوامل محيطي، نياز مصرف‌كنندگان و از آن مهم‌تر علايق و تخصص افراد بستگي دارد. تمركز در كسب‌و كار و تخصص يافتن درآن زمينه، از جمله ملزومات موفقيت در كسب‌وكار است. ما نه توانايي آن را داريم و نه لزومي دارد كه در مورد هر مساله‌اي وارد شده و خود را آماده نبرد با آن كنيم چرا كه اين‌كار نتيجه‌اي جز فرسودگي زودرس در پي نخواهد داشت. بنابراين بايد توجه و تلاش‌مان را در حوزه‌هايي متمركز كنيم كه بيش‌ترين تأثيرگذاري را در آنها خواهيم داشت. در ديگر موارد مديران بايد روش تفويض اختيار را بياموزند و به شايستگان تيم خود اين توانايي و قدرت را بدهند كه خودشان تصميم بگيرند و خودشان وارد ميدان نبرد شوند. مدير بودن به اين معني نيست كه براي حل هر مساله‌اي خود عهده‌دار آن شويم. بلكه اعضاي يك تيم نيزمي‌توانند به شرط پشتيباني و دريافت آموزش هاي لازم، مسائل را در جهت منافع سازمان  حل كنند.
به اين جمله ديل كارنگي دقت كنيم: «دنيا عادت دارد براي كسي كه نوع انجام كارهايش نشان مي‌دهد كه ميداند به كجا ميرود، و هدفش چيست؟ جا باز كند.» در واقع بايد در زندگي مثل يك تمبر باشيم، به يك هدف چسبيده و آن را به مقصد برسانيم.  مديران بلندپرواز قصد دارند تا به دستاوردهاي زيادي برسند، اما غالباً بار اين كار سنگين‌تر از آن است كه به تنهايي قابل‌حمل باشد. هرچند كه تفويض و انتقال اختيارات امري پذيرفته است، اما مستبدانه منتقل كردن كار به رده‌هاي پايين‌تر اين اضافه‌بار بر دوش مديريت را نمي‌كاهد؛ بلكه احتمال آن بيشتر است كه منجر به هرج‌ومرج و درماندگي شود. شما رئيس شديد تا جريان كار را مديريت كنيد، پس دقيقاً همين كار را كنيد. تيم خود را ارزيابي كنيد و حجم كاري را به شكلي تعيين كنيد كه قابل مديريت باشد. تعدادي هدف منطقي تعيين كنيد، به طور مشخصي آن‌ها را تفهيم كنيد و تيم را در جهت رسيدن به آن‌ها هدايت كنيد تا به پيروزي و اعتمادبه‌نفس دست پيدا كنند. آن گاه مي‌توانيد براي سال بعد اهداف را بالاتر در نظر بگيريد.
6.    مديران خوب رهبري مي‌كنند
مديران توانمند خط توليد كاركناني هستند كه من به آنها دانشمندسرباز مي‌گويم. افرادي كه ايده ساز و تصميم‌ساز بوده و مديران را در اجرا ياري مي‌كنند. مديران خوب هم‌چون رهبراني توانمند، الهام‌بخش پيروان خود در راه تعالي هستند و به ايشان مي‌آموزند كه «خوب، دشمن عالي» است.  مديريت يعني پرورش و توسعه، توفيق، مسئوليت‌پذيري و اجرا، رهبري يعني تأثيرگذاري، هدايت در يك مسير و زمينه، اقدام و ايده‌پردازي. تفاوت ميان اين دو اساسي است، و مديران خوب اين مهم را درك مي‌كنند. مديران با خصوصيات رهبران، توانايي مديريت بر دلهاي كاركنان خود را دارا بوده و در عين جديت و قاطعيت مثال‌زدني، ارتباطي موفق با كاركنان داشته و كاركنان برخوردهاي اصلاحي ايشان را پدرمآبانه و دلسوازنه مي‌دانند.
 مديران خوب، پاسخگوي فعاليت‌ها و اقدامات خود و كاركنان‌شان هستند، نه اينكه خود را تافته جدابافته از مجموعه تحت امر بدانند. مديريت آغاز مسيري پرمسئوليت و خطير است. هرچند كه مديران از استقلال و آزادي عمل بيشتري برخوردارند، اما اين آزادي عمل تنها يك معنا دارد و آن مسئوليت بيشتر است. مديران خوب در وهله نخست عملكرد خود را در بوته آزمايش مي‌گذارند و مي‌دانند كه يكي از بزرگ‌ترين مسئوليت‌هاي ايشان اين است كه نقاط ضعف خود را شناسايي و با رفع آگاهانه آنها خود را رشد دهند. اين مهم، در نهايت به سود كل تيم تمام مي‌شود و اسباب انگيزش كاركنان تحت امر را نيز فراهم مي‌سازد.  بسياري از مديران تنها نيمه خالي ليوان را ديده و زمان زيادي را صرف توجه به اشتباهات كوچك زيردستان خود مي‌كنند، حال آنكه بايد توازني منطقي ميان تنبيه و تشويق برقرار ساخت. عدم وجود توازن ميان تشويق و تنبيه، موجب مي‌شود كه بهره‌وري افزايش نيافته و عملكرد فردي كاركنان به خوبي شكوفا نشود. بنابراين ويژگي ديگر مديران خوب، قدرت آنها در مثبت‌انديشي، پرورش و بسط نقاط قوت و رفع نقاط ضعف خود و افراد تحت امرشان است.
بارها گفته و نوشته‌ام كه ثمره خشنودي كاركنان، خشنودي مشتريان است و نقش مديران در ايجاد و بسط شادي بهره‌ور در كاركنان يا به عبارت زيباتر مشتريان درون سازماني، مهم و تاثيرگذار است. كار، ابزاري براي دستيابي به اهداف مطلوب است. تامين نيازهاي فردي و نيز احساس سربلندي و عزت نفس، يكي از اين اهداف است كه مديران شايسته بايد در بهبود آنها و ايجاد توازن در آن كمك كنند. پس در قدرداني و تمجيد بجا از كاركنان خود و توجه به رفاه فردي آن‌ها سخاوت به خرج دهيم.
نداشتن جامعيت نگري در پندار، گفتار، و كردار سازماني يكي از آفات مديريت است. مي‌دانيم كه بزرگترين اختراع بشريت ايجاد سازمان و بزرگترين دستاورد علوم جامعيت نگري است. جامعيت نگري عبارت از نگرش سيستمي و ديدن همه اجزاء باهم و درك رابطه مودجود ميان اجزاء است.جامعيت نگري علاوه بر اهداف كوتاه مدت، اهداف بلند مدت را نيز شامل مي شود؛ در واقع اهداف كوتاه مدت ايستگاه‌هايي هستند براي رسيدن به اهداف بلند مدت. براي جامه عمل پوشاندن به اهداف مديريتي بايد منحصر بفرد عمل كنيم و نگرش جامعيت نگري داشته باشيم. اين نگرش سبب مي‎شود برند شخصي ما در قامت يك مدير ح و جان شان ما را قبول داشته باشند. لذا بايد در كسب و كارمان دنبال منحصر بفرد بودن باشيم و نگرش سيستمي در تمام رفتارهاي سازمان با جامعيت نگري دنبال شود.
10.    مديران خوب عالم عامل عاشق هستند
يكي از تعاريفي كه مي‌توان براي برندها و به‌ويژه برندهاي شخصي در عالم تجارت آورد، مقبوليت و محبوبيت در اذهان مخاطبان است. مديران خوب بايد در پندار، گفتار و كردار خود  نشان دهند كه به مصداق شعر زير كه كم‌و‌بيش در كتابهايم به آن برخورده‌ايد؛ انسانهايي شيفته خدمت  و عالم، عامل عاشق هستند:
گر بخواهيد در اين يكدم عم باشند"؛ به نظر من همه چيز در اين سه واژه نهفته است؛ عالم بودن يعني هميشه خودمان را ميوه كال بدانيم و بدانيم كه يادگيري حدِ نهايت ندارد، عامل بودن يعني اگر يك كتابخانه سيار باشيم، هيچ فايده‎اي ندارد، بايد انساني باشيم كه بتوانيم دانسته‎هايمان را در مرحله عمل پياده كنيم.

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد